منوچهر یکتایی (1301) تحصیلات هنری را در دانشگاه تهران نیمه تمام رها کرد و پس از هنرآموزی در بوزار، زیر نظر اوزنفان در امریکا، به آموختن ادامه داد. اگر چه در جوانی وطن را ترک کرده و جز چند اقامت کوتاه در ایران نداشته، اما یکی از معتبرترین هنرمندان جنبش هنر نوین ایران است. او با پيوستن به مکتب نیویورک و برگزاری بیش از شصت نمایشگاه جمعی و انفرادی در کشورهای مختلف، نگاهی ویژه و جایگاهی ارجمند در مواجهه با جهان نقاشی مدرن دارد. جدا از نقاشی، او شعر نیز میگفت و شعر فالگوش وی در جشن هنر شیراز اجرایی دراماتیک یافته است. به جز فالگوش کتابهای خوی کاغذ سفید، آنچه منم، کج، ناراحت، شاهد، حنظل، کارنامه سیمرغ از او انتشار یافته است.
ویشکایی -دوست دیرین منوچهر یکتایی- از خاطرات مشترکشان میگوید:
یکتایی استاد طبیعت بی جان است. میآمد آتلیه من. هر دو ساعت یک گل میکشید، میگذاشت کنار. وقتی که در دانشکده شاگرد بود، با استادش -حیدریان- دعوا کرد. سر آن خیار که در یک تابلوی طبیعت بی جان به رنگ قرمز کشیده بود. حیدریان پرسیده بود این چیست؟" گفته بود "اینجا یک تاش قرمز کم داشت! به همین خاطر هم حیدریان او را از دانشکده بیرون کرد. بیست سالی در امریکا کار کرده و به عنوان یک نقاش تثبیت شده برگشته بود. مهندس سیحون از او دعوت کرد و او نمایشگاهی در سالن دانشکده هنرهای زیبا گذاشت با دو تابلو سیحون که رئیس دانشکده بود، به حیدریان، که آن روز معاونش بود، گفته بود "بیا، نمایشگاه را ببین!" حیدریان، که بد کینه بود، گفته بود "من به نمایشگاه این پسرک نمیآیم، سیحون گفته بود پسرک کدام است؟ حالا او یک نقاش بین المللی است؛ باید بیایی و سخنرانی هم بکنی!" حیدریان اجباراً آمد. یکتایی تا او را دید، رفت جلو، گفت "شما حق دارید توی کار من تف بیندازید. من مدیون شما هستم: چون شما قلم به دست من دادید". حیدریان او را بغل کرد و بوسید. بعد تابلوها را که از نظر گذرانید، گفت "پسرجان، مثل اینکه کارهایی کرده ای."
در تابلوهایش، گلها معمولاً بافتی خشن، ساختی سریع و ترکیبی مرکزبین در متن سفید دارند. او گلهایش را شتاب زده در فوران حسی نقاشی میکند، پیش از آن که بیرون از گلخانه ذهنش پژمرده شود. البته گلها بهانه ای است برای نمایش توده – لکههای رنگی بر پرده که به سودای ساختن ترکیبی مؤثر و حیرت زا در زمینه سفید، با تناسبات همدیگر بازی میکنند. پرترههایش هرچند کم اما موفق اند و شباهتی میبرند به پرترههای همکارش - ویشکایی - با همان غلظت رنگ و بافت درشت و قلمموی پر از رنگ و نور سایههای زیرسازی برجسته و رنگ نشانی خالص و تپش هیجانی قلم، جنبه ای اکسپرسیو و نافذ به تک چهرهها داده است. این تابلوها بازتاب نگاه آزموده و هوشیار نقاشی است که بیشتر خود را به عوالم نقاشی متعهد میبیند تا پسند و تأیید این و آن. بدیهی است، نمیتواند در پرتره سازی یک سفارش پذیر باشد.
نمایشگاه سالهای اخیرش، نودهای پیچیده در طبیعت را نشان میدهد. اندامهای انسانی در محیط ساحلی یا ییلاقی پدیدارند و چنان با طبیعت سازگار هستند که ضربه قلممو جایی سر و دست و چشم را میسازد و همان رفتار را با گل و موج و سایبان دارد و تفاوتی بین آدمی و پیرامونش از نظر ساخت و پرداخت نیست. انگار هرچه بر تابلو نمایان میشود، از یک جنس و به همان اهمیت است. بافتی یکسان که انگیزه پدید آمدنش حرکت رنگ در نور و فضا و حجم است.
دو مقاله درباره دکونینگ و فرانسیس بیکن و سالز و یکتایی در مجله هنر بین الملل چاپ شده که جایگاه جهانی یکتایی را نشان میدهد:
تابلوهای زنان از ویلهلم دکونینگ، پاپها از فرانسیس بیکن، مردم از اولیوار، دیوانگان از سالز همگی دارای حقیقت و اصالت هنری و خالی از شعبده بازی و ریاست... در این پردهها، که کار نقاشان معاصر است، طبیعت خشک رنگ روغن زده و تزئین پر از تکلف دیده نمیشود.
کارهای یکتایی (نقاش ایرانی) نیز از همین نوع است. تکلف ریا و ظاهرسازی و حفاظت گمراه کننده و اغواگر هرگز در کارهایش دیده نمیشود.
کارهای یکتایی سبک خاصی است که از آبستراکسیون الهام میگیرد، ولی در همان حال جنبه فیگوراتیو دارد. کارهایش ظرف ده سال اخیر پختگی و ظرافت خاصی پیدا کرده است؛ خلاً رنج در کارهای این نقاش باعث تعجب است. مثل این است که یکتایی اصلاً به رنج و درد عادت نداشته یا صحنههایی، که مبین این حال باشد، هرگز برایش به وجود نیامده است. در میان تکنیک خشن و بعضی اوقات ملایم، به طور کلی میتوان چنین گفت که، او نقاش خوشبختیها و حالات خوش و ظریف جهان ماست و درحالی که با شیوه نو کار میکند، رمانتیسم و شادیهای زندگی را فراموش نکرده است. رنگ سفید با رنگ زنده و درخشنده (که وجه تمایزی برای نقاش در اکثر پردهها به شمار میرود) او را از زحمت فراوانی، که ممکن است حرکات قلم مو برای نشان دادن یک حالت شاد داشته باشد، رها میسازد. تعلق خاطر به رنگهای روشن و زنده، نشان از روح شاد و آرام نقاش دارد، که دوران اروتیک و هوسهای خام را گذرانیده و به کارهایش رنگ و بوی شادی و نشاط دادهاست. این وجه مشخص و حالت بارز رنگ سفید در تابلوی برهنه و طبیعت خاموش به خوبی عیان است. در تابلوی برهنه، نوعی از رنگ سفید جریان دارد، که سابقاً به آن رنگ مرمرین میگفته اند. به راستی نیز بازوی بعضی زنان شرقی، که دور از سواحل دریا زندگی میکنند، این چنین رنگ ممتاز و عالی را نشان میدهد. در تابلوی طبیعت خاموش، ثبات اشیا و محتوای صحنه جایش را به خاموشی و آرامش که در داخل رنگ سفید غرقه شده، داده است. به همین ترتیب، میتوان قضاوت کرد که آثار یکتایی از آبستراکسیون کامل برخوردار نیست، بلکه شیوه خاصی به شمار میرود که فیگوراتیو را نیز مورد بهره برداری قرار میدهد. و تنها نامی که میتوان روی آن گذاشت، آبستره لیریک یا آبستراکسیون غنایی است؛ چون نقاش با تابلوهایش حرف میزند و آنچه در درون بر او گذشته، با رنگ و حالت اشیا و فرم خطوط، که بهره وافی از رنگهای روشن و سفید دارد، داستان سرایی میکند.