نگارخانهداران در مواجهه با اجتماعات هنری گاها مواضع و رویکردهای مشابه دارند؛ مشی رایج گالریداران بیش از روزهای پیش به نمایش بیسرو صدای آثار هنری و اغلب بدون داشتن دغدغۀ جدی در اجرای نخستین تعهد فرهنگی خود تنها به نمایش منتهی به فروش آثار خود بسنده میکنند؛ گاه تقلیدگرا، کاه تکثیرکننده، گاه درصدد پیشرفت شخصی، گاه درصدد پیشبری کسب و کار خود همت ورزیدهاند. از این روست که گالریها که پیشتر بهعنوان مکانی برای ایجاد تراوشات فرهنگی- هنری و بسترهایی برای تشکیل و گسترش اجتماعات هنری بودند، اکنون در نهایت خوشبینی بتوان آنها را کانونهایی برای دفاع از منافع مادی هنرمند دانست و از اینکه اهرمی برای کمک به منافع معنوی هنر و شکوفایی طبعهای زنده و ابزاری برای همبستگی هویت هنری جامعه شوند، فاصله گرفتهاند.
هنرهای تجسمی بیش از هر هنر دیگری نیازمند به تجمیع هنرمندان، گالریداران، منتقدان و مخاطبانشان دارد تا تاثیر و تاثر اجتماعی بیشتری برهم نهند. اما بیش از هر چیز مکانسیم دفاعی بهکاررفته در بین گالریداران که با ازدیاد روزبهروزشان نیز پررنگتر شده است، باعث شده پویایی فضای هنری کاهش پیدا کند و جایگاه هویتساز پیشین آنها خدشهدار شود. عمل گالریها مبتنی بر پرورش فضای هنری است. عملی که با شناخت هنر گذشته و انتقاد بر آثار گذشته به روشنگری و پرورش ذهن هنرمندان و یا مخاطبان کمک کند. اما گاه میبینیم گالریها خود با ماهیت کار خود ناآشنا هستند و عدم وجود منتقدان که رابط هنر و جامعه باشند باعث تکرویهای گالریها و هنرمندان شده و محصول این پروسه تنها بیتفاوتی جامعه نسبت به هنر شده است. اگرچه حمایت یا عدم حمایت مراکز دولتی و شرایط سیاسی و فرهنگی نیز بیتاثیر نباید انگاشت و خود موجب ایجاد اوج و فرودهایی در عملکرد نگارخانههای ایرانی شده است.
نقش گالریها در حوزۀ هویتبخشی به جریانهای هنری، تاثیر آنها در نقد و یا نکوهش آثار، معرفی هنرمندان بسیار کارآمدتر خواهد بود اگر رغبتی به همسوشدن با جریانهای موازی هنر در دیگر موسسات فرهنگی پیدا کنند و انجمنها و صنفهای حاصل از تجمع این گالریها زندهتر و پویاتر عمل کنند. گاه فعالیتهای مجزا و بهانجامنرسیده در پی شکاف و نبود عنصری(منتقدی یا آگاهیدهندهای) است که ارتباط آنها را با جامعه ممکن سازد، تا ضمن جستجوهای هنری به توجیه و تشریح پرداخته و از غرابت حضور آنها در جامعه بکاهد و در بالابردن سطح فرهنگی محیط موثر واقع شوند. این تجمعات میتواند به تبادل و جستجوها بیانجامد و با تبیین دقیق همبستگی مراکز فرهنگی با عکسالعمل خوشایند جامعۀ شهری روبهرو میشوند و احساس انزوای بیشتر نخواهند کرد. در این صورت مسئله هویت جمعی و در ارتباط با آن مسئلۀ هویت هنر معاصر اهمیت پیدا خواهد کرد اما پرواضح است که عدۀ قلیلی وجود دارند که به پیوندهای هنر و جامعه اندیشیده و فعالیت در جهت توسعۀ هنری جامعه را وظیفۀ خود میدانند. اما آنچه مشهود است این است که گالریداران به معضل هویت جمعی نمینگرند که محصول آن تنها جایگاه متزلزلتر هنر و ایجاد فضایی مخرب و منفی علیه فضای هنری کشور شده است.
موج نمایش آثار هنری به شکل نگارخانهای، در بحبوبۀ جنگ جهانی دوم و از طریق سفارتخانهها و مراکز فرهنگی وابسته به کشورهای خارجی آغاز شد و تنها این انجمنهای فرهنگی کشورهای خارجی بودندکه امکان نمایش آثار را داشتند و مخاطبان آن را نیز افراد خاص تشکیل میدادند. با تاسیس دانشکدۀ هنرهای زیبا و احساس نیاز دانشجویانِ آن به نمایش آثارشان، اولین گالری به نام "آپادانا (کاشانۀ هنرهای زیبا)" ایجاد شد، این نگارخانه با تلاش افرادی چون محمد جوادی پور، حسین کاظمی و هوشنگ آجودانی و به دلیل نبود گالریهای خصوصی و عدم اقدام شهرداری و هنرهای زیبا برای نمایش آثار هنری گشایش یافت و نقش موثری در پیشبرد جنبش نوگرایی و آشناکردن مردم با آثار نو داشت. اگرچه آپادانا تنها گالری نبود و در آن جلسات سخنرانی و شعرخوانی نیز برگزار میشد، اما یک سال نکشید که آپادانا تعطیل شد و پس از آن گالریهای جریانساز دیگری چون "استتیک"، "هنرجدید"، توسط هنرمندانی چون مارکو گریگوریان، ژازه تباتبایی دایر شد. در گالری گریگوریان هرچه بیشتر هنرهای سنتی معرفی شد و آشنایی جامعۀ هنر با هنرمندان از جمله چون حسین قوللر و محمد مدبر در آغاز برپایی این گالری شکل گرفت. از این زمان به بعد چراغهای روشنشدن فعالیت گالریها در ایران آغاز شد.
اما علاوهبر گالریها تجمیع گروههای هنری نیز یاریدهندۀ شکلگیری جریانهای هنری میشدند و یا پیشبرد آنها را تسهیل میکردند. این گروهها و تجمعات هنری در ابتدا با خبرساز کردن تشکیل گروه خود و سپس با انتشار مانیفست و در انتها با برگزارکردن نمایشگاههای گروهی سعی در تثبیت و گردانندن توجه به سوی خود میکردند و گهگاه موفق بودند و جریانات هنری موفقی را پیش میبردند. چیزی که امروز کمتر در بین هنرمندان میتوان مشاهده کرد، تا آنجا که کمتر گروه منسجمی را در دهههای اخیر میتوان دید که به رسمیت شناخته شده و یا تاثیری بر فضای هنری امروز داشته باشند. اما در تاریخ معاصر ایران معدود گروههای کمدوامی به ظهور رسیدند، از جمله گروه "پنج" که مهمترین گروه هنری در دهۀ چهلم خورشیدی بود و توسط تناولی، محصص، ابوالقاسم سعیدی و حسین زندهرودی تشکیل شد که در جشن هنر شیراز آثاری را به نمایش گذاشتند. از دیگر گردهمآییهایی گروههای هنری و از تاثیرگذارترین آنها "گروه آزاد نقاشان و مجسمهسازان" بود که توسط مارکو گریگوریان، غلامحسین نامی، مرتضی ممیز ، فرامرز پیلارام، سیراک ملکونیان، مسعود عربشاهی و عبدالرضا دریابیگی در تهران شکل گرفت و موفق شد تا 4 سال به فعالیت خود ادامه دهد و نمایشگاههایی را در ایران و خارج از ایران برپا کند تا بازتابی از هنر معاصر ایران در خارج از کشور شود. این همبودگی باعث شد تا تجربههای جدید هنر شکل گیرد. "خروس جنگی" نیز نام انجمنی بود که توسط چند تن از هنرمندان و شاعران نوپرداز ایرانی و به رهبری جلیل ضیاپور، شیبانی، غریب و حسن شیروانی در سال 1328 شکل گرفت.
در اوایل دهۀ چهلم خورشیدی نیز چند نقاش و پیکرهساز، گرافیست و معمار گرد هم آمدند، تا مکانی را برای تبادل جستجو و تجربه گرد آوردند این مکان در ابتدا به نام "تالار ایران" و بعدها، پس از مرگ منصور قندریز به نام "تالار قندریز" شکل گرفت. تالار قندریز بهعنوان اولین اجتماعات هنری ایران مرکز تاریخ تحولات نوعی از روشنفکری ایران در دورانی حساس بود. محل بحث و اندیشه در مورد مسائلی چون هویت و هنرملی، نسبت ما با فرهنگ غرب و مدرنیته، نسبت سیاست و تعهد اجتماعی با هنر بود و از متون بهجامانده از این بحث و گفتگوها چنین برمیآید که گردانندگانش چندان به جوابهای سهل و ساده راضی نمیشدند و نظری بر ژرفای مغاک پیشروی خود داشتهاند. در مراحل اولیه نیز نمایشگاههایی را در جهت هدفهای آموزشی، با نمایش آثار هنرمندان جهان به پا میکردند.
اما در سالهای پیش از انقلاب تشکیل انجمنهای فرهنگی مشترک نیز به شکلهای مختلفی رخ میداد، انجمن فرهنگی ایران و شوروی که محلی برای نمایشگاههای دانشجویان ایرانی قرار گرفت. از دیگر انجمنهای فرهنگی تشکیل شده میتوان به انجمن های فرهنگی هند و فرانسه نیز اشاره کرد و پیش از همۀ آنها انجمن فرهنگی ایران و آمریکا تاسیس شده بود و در آن آموزش زبان، فرهنگ، تاریخ و تحولات اجتماعی در آن آموزش داده میشد و بهطور گستردهای در شهرهای دیگری نیز به فعالیت خود ادامه میداد.
موزۀ هنرهای معاصر نیز اگرچه فعالیت خود را بر مبنای موزهبودن برافراشت و نقطۀ قوت آن آثار ذخیرهشده در گنجینهاش است اما موزه اولین فعالیت نمایشگاهی خود را در سیام مهرماه 1356 با نمایشگاه مهم سقاخانه آغاز کرد و و پس از آن در دوران انقلاب اسلامی با نمایشگاههای عمدتا مناسبتی جریانسازیهای مثبت و تاثیرگذاری را در فضای هنری دوره های مختلف برپا کرد.
در اوایل دهۀ چهل خورشیدی نمایشگاهها و بیینالهای تهران استعدادهای جوان را معرفی میکرد و نشان از یک همت گروهی برای افزایش سواد هنری شد. با برگزاری بیینالها مسیر حمایتی و ترویج هنر نوگرا هموارتر شد. در اولین دورۀ برگزاری این بیینال در سال 1337 بیش از 40 نقاش شرکت کردند که این تعداد در نوبتهای بعدی برگزاری افزایش یافت؛ اگرچه دلیل این افزایش ناگهانی تاسیس دانشکدۀ هنرهای زیبا بود.
روزهای پس از انقلاب نیز هنرمندان تحت تاثیر آرمانهای انقلاب و دستیابی به زبان و بیانی متناسب با اهداف انقلاب در تلاش بودند اما در فرمهای رایج هنر انقلابی مکزیک و شوروی ماندند و بیش از آن تجاوز نکردند و راه جدیدی را نپیمودند. اگرچه شرایط نامطلوب نگارخانهها در آن روزها کمتر باعث میشود بتوان بر آنها خرده گرفت. پس از انقلاب و با مهاجرت گستردۀ نگارخانهداران به آمریکا و اروپا آشنایی بسیاری از کشورهای خارجی با هنرمندان ایرانی از طریق همین نمایشگاهها اتفاق افتاد. اما همان روند پیشین موجود در ایران به گالریداران خارج از ایران نیز نفوذ پیدا کرده بود و فعالیتهای پراکندۀ این گالریهای مجزا از هم جریان هنری مشخصی را به دنیا نشان نداد. فعالیت نگارخانههای وابسته به کشورهای خارجی در دوران بعد از انقلاب بسیار محدود شد.
علاوهبر نگارخانههای خصوصی، سایر مراکز چون موزۀ امام علی، برخی دانشگاههای هنری که نگاخانههای برای فعالیت دانشجویانشان دارند و فرهنگسراهایی که عملکرد نگارخانهای داشته و غالبا در شهر تهران تمرکز دارند به فعالیت مشغول شدهاند اما از وجود این نگارخانههای دولتی و خصوصی در کنار یکدیگر میتوان تنها تقابل این دو نوع از گالریها را از دور متوجه شد. جایی که دیگری همسو با فرهنگ و ارزشهای سیاسی و رسمی کشور تشخیص داده شده و مورد حمایت بیشتر سیستم قرار گرفته و دیگری با هویتی نامعلوم به تمرکز خود بر بازگشت سرمایه و درآمدزایی از نمایش منتهی به فروش آثار موجب کاهش توجه به ارزشهای فرهنگی و حتی باعث ایجاد بدبینی و موضعگیری دیگر گالریها و مخاطبان آنها نسبت به یکدیگر نیز شدهاند.
فرهنگستان هنر نیز در سال 1377 با اختصاص سالنهای خود در برگزاری دوسالانههای مختلف نقاشی، گرافیک، نگارگری و عکاسی و مجسمهسازی و جشنوارههایی چون هنرهای تجسمی فجر یا هنر مقاومت و... همکاری داشته و سالنهایش را در اختیار گالریداران قرار میدهد. علاوهبر فرهنگستانهنر در سالهای اخیر فعالیتهای گروهی برپایی نمایشگاههایی از جمله هفتنگاه، تیرآرت و... را میتوان جزو معدود اجتماعات گالریها دانست. اما این جشنوارهها مانند دهههای آغازین حتی با فاصله از رویۀ اولیۀ اسلاف بیینالها و آرتفرها به نحوی از انحا خود باعث کرختی و در خود فرورفتگی نگارخانهداران شده است و کمتر جهش و حرکت سالمی در جهت منفعت عمومی هنرهای تجسمی معاصر برداشته شده است. از این روست که حتی رغبت دنبالکردن آنها در مخاطبان عام دیده نمیشود. در جشنوارهها و اجتماعات کنونی گهگاه بارقههایی از حضور هنرمندی خلاق را میتوان مشاهده کرد اما این ظهور و افولها به طرز ملموسی کاهش یافته است. اگرچه با حضور در این جشنوارهها همبودگی گالریها درکنار هم مشاهده نمیشود و هر گالری به عنوان جزیرههایی بالاجبار در کنار همقرارگرفته با آشفتگی هرچه بیشتر در این جشنوارهها مشاهده کرد. گردهمآییای که میتوانست نقطۀ آغازی برای شکوفایی جریانهای هنری و یا رخداد جدی هنر به شمار آید؛ به جای هویتسازی هنری به بازاری پرآشوب و هرج و مرج تبدیل شده است. چرا که باید پذیرفت هویت هنری منسجم تنها از طریق کنار هم قرارگرفتن و نمایش آثار همریشه و همجهت و همچنین بحث و گفتگو و با بهنقدکشیدن آن آثار شکل میگیرد، کاری که با همکاری گالریها، منتقدان، هنرمندان، جنبشها و در کنار هم قراردادن این اندیشهها پا خواهد گرفت. با دیدن مسیر کنونی نیک میتوان گفتۀ فرشید ملکی را در سالهای اولیۀ برگزاری بیینالها به یاد آورد: «نمایشگاهها، بیینالها، فستیوالها و جشنهای هنر یکی پس از دیگری پر و خالی میشوند و یکباره میبینیم تنها چیزهای تازهای به نام هنر بر سرمان کوبیده میشود.»
بازخوانی هنر کشور و حتی دیگر کشورها برعهدۀ گالریها و مراکز فرهنگی، موزهها دیگر کانونها و فرهنگسراها و دیگرانجمنها است اما اینکه چه سهمی از این مسئولیت فرهنگی را به دوش کشیدهاند سوالی است که به ذهن هر مخاطب هوشیاری متبادر میشود. اکنون دغدغۀ دستیابی به زبان و بیانی بومی برای هنرهای تجسمی به وضوح کاهش پیدا کرده است و بدنۀ فعالیتهای پراکندۀ گالریها به شکلی غیرهمسو و گاه بیهدف و یا با بازخوانی راههای گذشته و کهنۀ هنرمندان پیشین و یا دنبالهروی چشمبستۀ تجارب هنر غرب به پیش میرود. این رویه و سیر کنونی بیش از هر زمانی نیازمند به نقد کشیدهشدن و تلنگری برای پویایی و نجات از سراشیبی مرگ فضای هنرهای تجسمی در کشور است. از این رهگذر است که نیاز بیش از پیش به تجمع گالریهای به انزواکشیدهشده احساس میشود. اما ایجاد پلی بین این گالریها نیازمند تغییر در رویه و سیاستگذاریهای گالریداران و دعوت به تعامل و نوجویی بیشتر و ایجاد علاقهمندی ایشان به همکاری بیشتر با خود، هنرمندان، منتقدان در این عرصه است. گالریها گاه به جای پیگیری هدف و ساخت و پرداختِ هویتی فرهنگی و جمعی در فضای آشفتۀ فرهنگی و هویتی، در پی ساخت و پاخت هویت مستقل خود به ایجاد تمایز بین خود و دیگر فعالان این حوزه هستند، گاه دچار خودشیفتگی شده و این خودشیفگی بیش از هر مسالهای معضل و دام بسیاری از اهل هنر است. آنها با تمرکز بر این محورها به بنبست رسیده و نه تنها به توفیقی دست نمییابند که این احساس تمایز، تنها تداوم و ادامۀ راه گالری را دچار تزلزل میکند؛ چرا که گاه این مسیر تنها به لجام گسیختگی در تجدد و یا تقلید کورکورانه و ناپختگی در هنرمدرن ختم شده و هم اینکه ناهمسویی این نوع فعالیتهای هنری بهعنوان یکی از زیرساختهای فرهنگی جامعه، موجب ایجاد شکاف در روح عمومی جامعه و فرهنگ عمومی میشود و به جای ایجاد افق دید مشترک، گسیختگی بطن جامعه با فضای هنری را به وجود میآورد. اما میتوان خلاف این مسیر بدشگون را در تداوم افزایش سطح آگاهی مردم نسبت به فعالیتهای هنری دید و گاه با گزارشهای خبری، دعوت از افراد سرشناس و نقدهای جدی این امر را امکان پذیر کرد. اگرچه نقش رسانههای دولتی را نیز به مراتب نباید نادیده انگاشت.
منابع:
بابایی فلاح، هادی، "جریان سازی هنری نگارخانه ها درایران"، انتشارات امیرکبیر، 1397
پاکباز، روئین؛ موریزی نژاد، حسن، "تالار قندریز تجربه ای در عرضۀ اجتماعی هنر"، حرفه هنرمند، 1395
ثقفی، مراد، "شهر و عرضۀ اجتماعی هنر ( نگاهی به تجربۀ تالار قندریز)"، مجلۀ گفتگو، تهران، شماره 13، 37- 57، 1375
ملکی، فرشید، "مشکلی از مشکلات امروز"، بررسی معماری، نقاشی، مجسمه سازی، ص1-2، آبان 1347